نشانه ها و دلایل افراط گرایی در دین
نشانه ها و دلایل افراط گرایی در دین
نویسنده: دکتر یوسف قرضاوی / ترجمه: عبدالرسول گلرانی
حال باید دانست که افراط گرایی چیست، دلایل و نشانه های آن کدامند؟
- ۱. تعصب به رأی خود و نپذیرفتن رأی دیگران
نخستین دلیل از دلایل تندروی و افراط گرایی، تعصب ورزیدن به یک رأی و قایل نشدن موجودیت برای نظر دیگران است. نیز جمود و پافشاری بر درک خویش است، به طوری که هر گونه عاقبت اندیشی شخصی را نسبت به ” مصالح خلق ، مقاصد شرع و شرایط عصر ” سلب کند و دریچه ی گفتگو با دیگران را به رویش ببندد و میان آن چه نزد او و دیگران است مقایسه و موازنه برقرار ننماید و با تمام این اوصاف آن چه را که خود می بیند و می فهمد روشن ترین برهان و برترین معیار تلقی کند. در این جا ما چنین دیدگاهی را رد کرده و رأی صاحبش را نمی پذیریم؛ البته نه از روی خصومت و اتهام بستن به او، چه این کار، نوعی تلاش در جهت ” تحریم و الغای ” آراء مخالفان است.
آری، ما دیدگاه او را بر مبنای حق رد می نماییم، زیرا نقطه نظرات دیگران را نمی پذیرد و به پندار این تنها خود بر حق می باشد- جز خود – همگان را گمراه می انگارد و هر مخالفی را به نادانی و اتبّاع تمایلات نفسانی متهم می کند و اگر کسی در رفتار با او مخالفت کند بر او تهمت ” فسق و گناه ” می بندد. گویی که خود را ” پیامبر معصوم ” پنداشته و از گفتار خود ” وحی منزّل” ساخته است. با این که ” سلف ” و ” خلف” امت اسلامی بر این امر ” اجماع و اتفاق ” دارند که جز کلام خدا و حدیث پیامبر (ص) می توان کلام هر کسی دیگر را قبول یا رد کرد.
شگفت این که کسانی از این گروه “اجتهاد ” و اظهار نظر در زمینه ی پیچیده ترین قضایا و دشوار ترین مسائل را برای خود مجاز می دانند خواه رأی آنان موافق موضوع باشد خواه مخالف. اما برای اندیشمندان متخصص معاصر حق ” اجتهاد ” قائل نیستند و اجازه نمی دهند که کوچکترین مخالفتی با نظرشان ابراز کنند.
عده ای از این افراد تفسیر های بسیار شگفتی از دین ارائه می دهند که انسان از شنیدن آن ها انگشت به دهان می گیرد و باک ندارند که تفاسیرشان با نظر تمامی اندیشمندان سلف و خلف و متأخر و معاصر هم خوانی نداشته باشد. مگر نه این که فردی است در قد و قامت” ابوبکر ، عمر، علی و ابن عباس ( رض)” آن ها نخبگانی اند و این هم نخبه ای؟!
ای کاش این نخبگی و درخشش را برای علمای معاصر مخالف خود هم به رسمیت می شناختند. واقعیت این است که آنان این بینش و نخبگی را در انحصار خود گرفته اند و ملک شخصی خود قلمداد می کنند و خود را مصداق ضرب المثل ” وکل الصید فی جوف الفراء ” به حساب می آورند.
این همان تعصب انزجار آوری است که به شخص “تفرعن و طغیان ” می بخشد و خط بطلان بر غیر خود می کشد و ما را از نشانه های ” افراط گرایی ” به حساب آوردیم.
گویی فرد افراطی می گوید: سخت گفتن حق انحصاری من است و شنیدن وظیفه ی تو! رهبری ملک شخصی من است و فرمانبرداری وظیفه ی تو! نظر من حق مطلق است و احتمال کوچکترین خطایی ا آن دور، اما مطمئنم که رأی تو اشتباه است و از هر صوابی برکنار!
از این رو چنین شخصی نمی تواند با غیر خود کوچکترین توافقی داشته باشد. زیرا لازمه ی توافق، ایستادن در نقطه ی وسط راه و تقسیم آن را به رسمیت می شناسد. گویی او در این زمینه چون شرق و غرب است که لازمه نزدیکی به یکی، دور یاز دیگری است!
خطر این امر زمانی بیشتر می شود که فرد افراطی بخواهد رأی خود را با چماق خشونت بر دیگران تحمیل نماید؛ منظور از” چماق خشونت “در اینجا چماق چوبی یا فلزی نیست، بلکه منظور متهم ساختن دیگران به بدعت گرایی یا لأابالی در دین، تکفیر و خروج از دایره ی اسلام است. پناه بر خدا، که این تهدیدها و ترساندن فکری به مراتب از تهدید جانی شدید تر می باشد!
- الزام همه ی مردم به چیزی که خدا ملزم شان نکرده است
یکی دیگر از نشانه های” افراط گرایی دینی” اصرار بر سختگیری و الزام همیشگی دیگران بر آن می باشد؛ در حالی که خداوند چنین تکلیفی را بر دوش کسی ننهاده است!
اگر چه مانعی ندارد شخص در پاره ای از مسائل بر خود سخت بگیرد و حتی در برخی موقعیت ها می تواند به خاطر احتیاط پرهیزگاری، مشقت سنگین تری را تحمل نمایداما جایز نیست که این رویه ی سخت گیرانه را در همه احوال و برای همیشه در پیش بگیرد به نحوی که اگر شرایط، تخفیفی ایجاب کرد و یا فرصت استفاده از ” رخصت ” برایش میسر شد، باز هم از پذیرش آن سربا زند. با این که رسول خدا فرموده اند :
” یسروا و لا تعسروا، بشروا و لا تنفروا “
” آسان گیرید و سختگیری مکنید، نوید دهید و بیزار مگردانید. “
یا می فرماید: ” خداوند سهل گیری و رخصت را دوست دارد چنان که گناه و سرکشی را نمی پسندد “. خداوند در این باره نیز فرموده است:
(یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ ) بقره ۱۸۵
” خداوند بر شما آسانی می خواهد نه مشقت و دشواری! “
نیز راجع به سیره ی آن حضرت روایت شده که :
” و ما خیر رسول الله (ص) بین الامرین إلا اختار أیسر هما، ما لم یکن انما… “
” هیچ گاه رسول خدا میان پذیرش دو امر مختار نگردید، مگر که آسان ترین آن دو را بر می گزید مادام که ( آن گزینش) گناه نمی بود….”
شاید گاهی سخت گیری شخصی و عمل به ” عزیمت” و چشم پوشی از ” رخصت”، مقبول واقع شود، اما الزام همگان به ملزومات خود، و مردم را- در امور دنیوی شان- در حرج و سخت گیری قرار دادن، به هیچ وجه و تحت هیچ شرایطی قابل توجیه نیست؛ چرا که بارزترین خصیصه ی رسول گرامی اسلام در کتب گذشتگان این است:
” وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ ” ( اعراف/۱۵۷)
“… نعمت های پاکیزه را برای شان حلال و پلیدی ها را حرام می شمرد و قید و بند هایی ( که خود بر خویش بسته اند) از ایشان بر می نهد و ( و آزاد شان می سازد) “
از این رو، پیامبر خدا (ص) همواره نمازهای فرادی را طولانی اقامه می کرد و حتی در نماز های شبانه قیام را به حدی طول می داد که پاهایش متورم و ترک بر می داشت. اما به هنگام جماعت، نماز را سریع به اتمام می رساند؛ زیرا به خوبی بر شرایط و موقعیت های زمانی و تفاوت مأمومین – از حیث توانایی- آگاه بود و خود در این باره فرموده اند:
” اذا صلی احدکم بالناس فلیخفف، فان فیهم الضعیف و السقیم و الکبیر، و اذا صلی احدکم لنفسه فلیطول ما یشاء “
” هرگاه یکی از شما برای مردم نماز جماعت خواند، آن را کوتاه بخواند؛ زیرا در میان نماز گزاران افراد ناتوان، بیمار و سالخورده وجود دارد، و هرگاه کسی منفرد نماز خواند، می تواند به هر اندازه که خواهد ( نمازش را) طولانی اقامه کند.”
از ابومسعود انصاری ( رض) روایت شده که: مردی به پیامبر خدا (ص) گفت : ای رسول خدا! به خاطر آن که فلانی نمارا بر ما طولانی می خواند، من همیشه دیر به صف نماز گزاران نماز صبح می پیوندم پیامبر خدا (ص) در آن روز به حدی خشمگین شدند که هیچ گاه در موقع خشم ایشان را این گونه غضبناک ندیده بودم. سپس فرمودند:
” یا ایها الناس! إن منکم منفرین، فمن أم بالناس فلیتجور، فإن خلفه الضعیف و الکبیر و ذا لحاجه “
” ای مردم همانا برخی از شما نفرت انگیزند! هر کس برای مردم نماز اقامه می کند، باید آن را کوتاه بگزار نماید، زیرا پشت سرش افراد ناتوان، سالخورده و صاحبان کار و ضرورت حضور دارند.”
چون معاذ (رض) برای گروهی نماز طولانی خوانده بود، پیامبر (ص) به تکرار به او فرمودند:
” أفتان أنت یا معاذ “؟
” ای معاذ! آیا تو ( با طولانی خواندن نماز برای مأمومین) ایجاد فتنه می کنی “؟
از انس (رض) روایت شده که پیامبر خدا (ص) فرمودند :
” إنی لأدخل فی الصلاه و أنا ارید إطالتها فأسمع بکاء الصبی فأتجوز، مما أعلم من شده وجد امه من بکائه “
” من آنگاه وارد نماز می شوم، می خواهم آن را طولانی اقامه کنم، چون صدای گریه طفلی را می شنوم آن را کوتاه برگزار می نمایم. برای این که شدت اندوه مادرش را از گریه طفل می دانم. “
یکی دیگر از سخت گیری ها در حق مردم، محاسبه قرار دادن آنان بر “نوافل ” و ” مستحبات ” در حد ” فرایض ” و مواخذه نمودن بر ” مکروهات ” به اندازه ” محرمات” است. در حالی که فرض بر این است ما مردم را جز به همان اندازه که خداوند ملزمشان کرده الزام ننماییم. چرا که آنان در قبول طاعات زاید بر فرایض مختارند. می توانند بین پذیرشو عدم پذیرش آن ها یکی را بر گزینند.
حدیث ” طلحه بن عبید الله” که در صحیح آمده ما را در این باره بسنده است. مردی ” بادیه نشین ” به نزد پیامبر آمد و آن حضرت در مورد ” فرایض ” بر خویش سؤال نمود. پیامبر گرامی او را به اقامه ی نماز های پنج گانه، پرداخت زکات و روزه ی ماه مبارک رمضان سفارش کرد. آن مرد گفت: آیا به جز این ها چیز دیگری هست که به اداء آن ملزم باشم؟ پیامبر فرمودند:
” لا، الا ان تطوع “
” نه، مگر خود داوطلبانه به اقامه ی آن ها مایل باشی. “
مرد بادیه نشین هنگام برگشت گفت : سوگند به خدا، به چیزی بر این “فرایض ” می افزایم و نه چیزی از آن ها می کاهم. رسول خدا فرمودند:
” قد افلح ان صدق او دخل الجنه ان صدق “
” رستگار شد اگر راست گفته باشد یا ( فرمودند) وارد بهشت شد، اگر راست گفته باشد. “
به همین خاطر بارها گفته ام: همین که شخص به ” فرایض ” عمل کند و از گناهان بزرگ دوری گزیند، هر چند که پاره ای از ” محرمات کوچک “را هم مرتکب شود، می توان وی را در صف اسلام و یاریگران آن به شمار آورد، مشروط به این که خدا و رسولش را قلبا” دوست بدارد؛ زیرا واجد حسناتی چون نماز های پنجگانه، جمعه، روزه ی رمضان و…. می باشد که گناهان صغیره را جبران می کنند، خداوند خود فرموده است:
” إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ ” ( هود/۱۱۴)
” همانا نیکی ها، بدی ها را از میان می برند. “
نیز فرموده است :
“إِن تَجْتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَنُدْخِلْکُم مُّدْخَلًا کَرِیمًا “
” اگر از گناهان کبیره ای که از آن ها نهی شده اید بپرهیزید، بدی هایتان را می زداییم و شما را به اقامت گاه بزرگوارانه ای در می آوریم. “
چگونه به اعتبار ” اسلامیت ” فردی خدشه وارد می نماییم، محض به خاطر این که آن فرد در امری واقع شده که علما بر سر حلال و حرام بودنش اختلاف دارند و هنوز” حرمت ” قطعی آن در دین خدا مشخص نشده است، یا صرفا به خاطر نادیه گرفتن و فرو گزاردن امری که دانشمندان مسلمان بر وجوب یا سنت بودنش اختلاف نظر دارند و ” فرضیت ” آن هنوز در شریعت الهی معلوم مان نگردیده است.
به همین دلیل، من شیوه و مشی بر خی از دینداران را رد می نمایم و نسبت به برخورد و برداشت شان هشدار می دهم که همیشه به ” افراط گرایی ” و ” سخت گیری ” التزام دارند و جانبداری از برداشت های ” تنگ نظرانه ” را لازمه ی دینداری می دانند.
از آسان گیری، آسان نگری و وسعت دید، فاصله گرفته اند و نه تنها به خود بسنده نکرده اند، بلکه اتخاذ چنین رویه ی را از دیگران نیز می خواهند.
حتی اگر در عالمی از خط و تنگنای دیدشان خارج شود و یا مفتی بخواهد- به منظور ارفاق و دفع حرج در پرتو مقاصد شریعت – مردم را به آسان گیری فراخواند و آنان را از تند روی و افراط گرایی بر حذر دارد، فورا” ” قفس اتهام ” محبوسش می کنند.
- سخت گیری بی مورد
از دیگر نشانه های ” افراط گرایی ” سخت گیری های غیر مشروع، بی مورد و اعمال آن ها در موقعیت های نامساعد زمانی و مکانی است. همانند سخت گیری در غیر ” دار الاسلام ” و یا در شهر های اصلی آن ( که با روح و حقیقت اسلام بیگانه اند).
نیز در میان قومی که تازه به اسلام گرویده و یا تازه اظهار “توبه ” کرده اند، شایسته است با چنین گروه هایی در مسائل فرعی و امور اختلافی با نرمی، تساهل و تسامح رفتار شود و پیش از همه به تصحیح عقیده شان تلاش شود تا آن که بستر اعتقادی شان محکم گردد و در این زمینه قانع شوند. آن گاه خود به فراگیری و عمل به ارکان دین و سپس به شعبه های ایمان و مراتب احسان خواهند پرداخت. پیامبر خدا هنگام فرستادن ” معاذ بن جبل ” به سوی یمن، خطاب به وی فرمودند:
” انک تأتی قوما من اهل الکتاب. فاد عهم الی شهاده ان لا اله الا اللهو أنی رسول الله، فإن هم اطاعوک لذنک فاعلمهم أن الله افترض علیهم خمس صلوات فی کل یوم و لیله، فإن هم اطاعوک لذلک، فأعلمهم أن الله افترض علیهم صدقه تؤخذ من اغنیاتهم فتردعلی فقراتهم ” ( متفق علیه)
” تو به سوی قومی از اهل کتاب می روی، پس آنان را به گواهی این که جز خدای ( برحق و یگانه) دیگر خدایی نیست و این که من پیامبر و فرستاده ی اویم فراخوان، اگر تو را در این امر، اطاعت نمودند، به آنان بیاموز که خداوند در هر شبانه روز پنج نوبت نماز برای شان ” فرض ” گردانیده است. و اگر آنان تو را در این امر اطاعت کردند، به آنان بگو خداوند برای شان ” زکات ” را فرض قرار داده تا از ثروتمندان گرفته و به فقرای شان داده شود. “
باید توجه داشت که چگونه پیامبر خدا (ص) معاذ را در فرا خوانی تدریجی اهل کتاب فرمان داده است . در ابتدا به اساس کار، که شهادت به ” وحدانیت ” خداوند و ” رسالت ” پیامبر خاتم است، آغاز نماید. آنگاه به رکن دوم که “نماز ” است فراخواند. اگر به این نیز پاسخ مثبت دادند، آنان را به رکن سوم که ” زکات ” است فراخواند و بر همین روال تا رسیدن به شعبات ” ایمان ” و مراتب ” احسان ” پله پله روند تدریجی را طی نماید.
به راستی وقتی دریافتم که برخی از جوانان ” مخلص” در یکی از جماعت های اسلامی در آمریکا جدال سختی بر سر این مسائل به راه انداخته بودند که :
چرا مسلمانان در سخنرانی های روز های شنبه و یک شنبه، بر ای نشستن از صندلی استفاده می کنند و همانند اهل مساجد بر روی فرش های حصیری و سجاده نمی نشینند؟
چرا به گونه ای که ادب شخص مسلمان اقتضا می نماید رو به قبله جلوس نمی نمایند و چرا به جای پیراهن های گشاد و سفید، کت و شلوار نمی پوشند؟
چرا در موقع تناول غذا از میز های غذا خوری استفاده می کنند و به روی زمین نمی نشینند؟ و …. خسته و رنجور شدم ( و از شدت تعجب انگشت به دهان گرفتم)!!
چنین نگرش و رفتاری آن هم در قلب آمریکای شمالی خشمم را بر انگیخت و خطاب به آنان گفتم: بهتر این است که در چنین جامعه ی مادی و عطشناک و از نفس افتاده ای تلاش خود را در جهت دعوت به وحدانیت خداوند و عبادت او و یاد آوری روز آخرت متمرکز کنید و مسئولیت مهم شما در چنین جامعه ی مادی، احیای ارزش های معنوی و مبارزه با فرهنگ مهلک و کشنده ای است که جوامع پیشرفته ی عصر ما را چون گردابی به کام خود می کشد. باید آداب بعدی و مکمل های اصلاحی را به زمان بعد از تثبیت ضروریات و مسائل اساسی موکول کرد
در یک مرکز اسلامی دیگر، به عده ای مواجه شدم که می خواستند به خاطر نمایش یک فیلم در مسجدی، دنیا را زیر و رو کنند و می گفتند : مسجد را به سینما تبدیل کرده اند! گویی از یاد برده اند که مسجد کانون دعوت و مرکز دولت و محور نشاط و فعالیت در جامعه بود. بر کسی پوشیده نیست که امام بخاری و دیگران روایت کرده اند که: خود پیامبر به ” حبشی ها” اجازه دادند تا در مسجد نبوی شمشیر بازی کنند و به عایشه ( رض) هم اجازه دادند تا نظاره گر بازی آن ها باشد.
- درشتی و خشونت
بر خی از نشانه های تند روی و افراط گری، درشتی در برخورد، خشونت در رفتار و تندی در دعوت است که بر خلاف رهنمود های خدا و پیامبر اوست؛ زیرا خداوند به ما امر کرده، با فرزانگی و اندرزهای نیکو به راه او دعوت کنیم و به بهترین شیوه با مخالفان به گفتگو بنشینیم نه با بلاهت و تعبیر های خشن :
” ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ ” ( نحل/۱۲۵)
” با فرزانگی و اندرز های نیکو به سوی پروردگارت دعوت کن و به بهترین شیوه با مخالفین به گفتگو بنشین “
نیز پیامبر عزیز و گرامیش را این گونه وصف نموده است:
” لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ ” ( توبه/۱۲۸)
” قطعا براى شما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید به [هدایت] شما حریص و نسبت به مؤمنان دلسوز مهربان است . “
در عین حال که علاقه و دلبستگی پیامبر خویش را به یارانش خاطر نشان می کند، او را اینن گونه مخاطب قرار می دهد:
” فَبِمَا رَحْمَهٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ ” ( آل عمران/۱۵۹)
” در پرتو رحمت الهی، بر آن ها ( که در احد نافرمانی کردند و پشیمان شدند) نرم( خو و مهربان) شدی و اگر خشن و سخت دل بودی، از گرد تو پراکنده می شدند. “
قرآن کریم جز در دو جا از ” سخت گیری و درشت خویی ” اسمی به میان نیاورده است:
- گرما گرم کارزار و رویارویی با دشمنان؛ از آن جهت که لازمه ی یک جنگاورظفرمند حفظ صلابت و استحکام در مواجهه با دشمنان و به کنار نهادن نرمش و عطوفت است، تا جنگ به نفع همرزمان و لشکرش تمام شود. لذا فرموده است:
” قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ وَلْیَجِدُواْ فِیکُمْ غِلْظَهً ” ( توبه/۱۲۳)
” ای مؤمنان با کافرانی بجنگید که به شما نزدیک اند و باید که در شما قاطعیت احساس کنند. “
- در اجرای مجازات های شرعی بر مجرمین؛ بدین دلیل که : بذر عطوفت و نرمخویی در زمین اجرای حدود الهی رشد نمی کند:
“وَلَا تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَهٌ فِی دِینِ اللَّهِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ” ( نور/۲)
” اگر به خدا و روز واپسین باور دارید، در اجرای حکم خدا نسبت به آن دو ( مرد و زن زناکار) دستخوش رأفت نشوید. “
اما در عرصه ی ” دعوت و تبلیغ ” زور و خشونت جایگاهی ندارد. در حدیث صحیح آمده است:
” ان الله یحب الرفق فی الامر کله “
” خداوند آسان گیری و نرمخویی را در همه ی امور دوست دارد. “
نیز در ” اَثَر” آمده است:
” من أمر بمعروف فلیکن أمره بمعروف “
” هر که ( خواهد ) امر به معروف کند، باید به شیوه ی پسندیده به این کار اقدام نماید. “
پیامبر گرامی اسلام (ص) فرموده است:
” ما دخل الرفق فی شیء الا زانه و لا دخل العنف فی شیء الا شانه “
” عطوفت و رأفت در چیزی وارد نشد مگر که به آن زینت و آراستگی بخشید، خشونت و زور نیز در چیزی وارد نشد مگر که چهره آن را زشت و ناپسند گردانید.”
هرگاه زور و خشونت با چیزی توأم شد آن را زشت و کریه می کند، ارزش و اعتبارش را از بین می برد، مثل ” دعوت به سوی خداوند ” که زور و خشونت را بر نمی تابد. زیرا دعوت تلاشی است در جهت نفوذ به ژرفای وجود انسان برای ساختن شخصیتی متعالی و فرهیخته و دگرگونی در تمامی جنبه های رفتاری و عادات شخص در رساندن وی به شخصیت و نگرشی جدید. این دعوت تکان شدیدی بر ساختار جامعه وارد می کند تا پیکر آن را از عقاید موروثی، اعتقادات تثبیت شده و فرهنگ مرسوم بزداید. رسیدن به همه این ها مستلزم به کارگیری حکمت، تدبیر و کسب بینش عمیق نسبت به ذات انسان و روح عصیان گر و پافشاری اش بر عقاید گذشتگان می باشد. نیز آگاه شدن به این پافشاری بهترین بستر برای برانگیختن مناقشه و شعله ور کردن آتش آن می باشد. لذا نفوذ در اندیشه و تفکر در ژرفای وجود انسان، مستلزم اتخاذ شیوه ای توأم با آسان گیری و عطوفت می باشد، تا با شدت و دشواری ها مقابله کند و شخص را از جمود باز دارد و از قله های غرور و تکبر پایین بیاورد.
این همان شیوه ی پیامبران، دعوت گران و مؤمنانی راستین در دعوت به سوی خداوند استکه قرآن کریم برای ما به روشنی یبان کرده است. چنان که ما این شیوه را در دعوت حضرت ابراهیم به پدر و قوم او در دعوت حضرت شعیب به قوم او و در دعوت موسی به فرعون و در دعوت مؤمن آل فرعون و مؤمن معرفی شده در ” سوره یس” و دیگر دعوتگران راستین می بینیم.
به مشی مؤمن آل فرعون بنربنگرید که چگونه محکم و استوار فرعون و ملازمش را مخاطب قرار می دهد و به آن ها می فهماند که او هم یکی از افراد قوم آن هاست و سرنوشت پادشاهی و مملکت داری آنان برایش مهم است و هدفش حفظ پادشاهی و عظمت در میان آن ها و بقایش برای همیشه می باشد و بدین گونه آنان را مورد خطاب قرار می دهد.
” یَا قَوْمِ لَکُمُ الْمُلْکُ الْیَوْمَ ظَاهِرِینَ فِی الْأَرْضِ فَمَن یَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءنَا ” ( غافر/۲۹)
” اى قوم من امروز فرمانروایى از آن شماست [و] در این سرزمین مسلطید و[لى] چه کسى ما را از بلاى خدا اگر به ما برسد حمایتخواهد کرد”
سپس آنان را از سرنوشت امت های پیشین به دلیل روی گردانی شان از دعوت خداوند و اطاعت پیامبر شان بر حذر می دارد و می گوید:
” وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُم مِّثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ وَمَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ ” ( غافر/۳۰-۳۱)
” و کسى که ایمان آورده بود گفت اى قوم من من از [روزى] مثل روز دستهها[ى مخالف خدا] بر شما مىترسم * [از سرنوشتى] نظیر سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که پس از آنها [آمدند] و [گرنه] خدا بر بندگان [خود] ستم نمىخواهد “
و بعد از انذار آن ها در خصوص عذاب دنیوی، بیم از عذاب آخرت را آن گونه که باور داشته اند، بدین گفتار در میانشان بر می انگیزاند:
” وَیَا قَوْمِ إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنَادِ * یَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِینَ مَا لَکُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ ” ( غافر/۳۲-۳۳)
” و اى قوم من من بر شما از روزى که مردم یکدیگر را [به یارى هم] ندا درمىدهند بیم دارم *روزى که پشتکنان [به عنف] بازمىگردید براى شما در برابر خدا هیچ حمایتگرى نیست و هر که را خدا گمراه کند او را راهبرى نیست “
این است شیوه ی دعوتگران با ایمان مخلص در دعوت قوم خویش؛ شیوه ای که نرمش و مهربانی فرو می باراند، گاهی می ترساند و زمانی به ترغیب و تشویق می پردازد، بشنوید آن جا که می گوید:
” وَقَالَ الَّذِی آمَنَ یَا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِکُمْ سَبِیلَ الرَّشَادِ* یَا قَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ وَإِنَّ الْآخِرَهَ هِیَ دَارُ الْقَرَارِ*مَنْ عَمِلَ سَیِّئَهً فَلَا یُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا وَمَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ یُرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیْرِ حِسَابٍ*وَیَا قَوْمِ مَا لِی أَدْعُوکُمْ إِلَى النَّجَاهِ وَتَدْعُونَنِی إِلَى النَّارِ*تَدْعُونَنِی لِأَکْفُرَ بِاللَّهِ وَأُشْرِکَ بِهِ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَأَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَى الْعَزِیزِ الْغَفَّارِ ” ( عافر/۳۸-۴۲)
“و آن کس که ایمان آورده بود گفت اى قوم من مرا پیروى کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم* اى قوم من این زندگى دنیا تنها کالایى [ناچیز] است و در حقیقت آن آخرت است که سراى پایدار است *هر که بدى کند جز به مانند آن کیفر نمىیابد و هر که کار شایسته کند چه مرد باشد یا زن در حالى که ایمان داشته باشد در نتیجه آنان داخل بهشت مىشوند و در آنجا بىحساب روزى مىیابند*و اى قوم من چه شده است که من شما را به نجات فرا مىخوانم و [شما] مرا به آتش فرا مىخوانید *مرا فرا مىخوانید تا به خدا کافر شوم و چیزى را که بدان علمى ندارم با او شریک گردانم و من شما را به سوى آن ارجمند آمرزنده دعوت مىکنم “
تا آن جا که در پایان موعظه و توصیه اش به قوم خود می گوید:
” فَسَتَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ ” ( غافر/۴۴)
” پس به زودى آنچه را به شما مىگویم به یاد خواهید آورد و کارم را به خدا مىسپارم خداست که به [حال] بندگان [خود] بیناست “
آری! این همان روشی است که شایسته است دعوتگران مسلمان در دعوت خویش برای ” معاندین ” از آن پیروی کنند و ” مخالفین ” خود را با آن مورد خطاب قرار دهند. ما را همین توصیه ی خداوند به دو فرستاده ی گرامی اش، موسی و هارون، بس که فرموده است:
” اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى* فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا لَّعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى ” ( طه/۴۴-۴۳)
” به سوى فرعون بروید که او به سرکشى برخاسته * و با او سخنى نرم گویید شاید که پند پذیرد یا بترسد “
از این رو وقتی موسی (ع) با فرعون روبه رو شد، اورا با این شیوه ی نرم و مهربانانه ” دعوت ” کرد و فرمود:
” فَقُلْ هَل لَّکَ إِلَى أَن تَزَکَّى* وَأَهْدِیَکَ إِلَى رَبِّکَ فَتَخْشَى ” ( نازعات/۱۹-۱۸)
” و بگو آیا سر آن دارى که به پاکیزگى گرایى* و تو را به سوى پروردگارت راه نمایم تا خدا ترس شوی ؟”
جای تعجب نیست که دعوت گران اندیشمند و فهیم، شیوه ی برخورد پاره ای از جوانان مخلص با مردم را نمی پسندند و نحوه ی تعاملشان را با مخالفین رد می کنند؛ زیرا خشونت و تندروی بر گفتمانشان حاکم است و برخوردشان آکنده از تندی و درشتی است و جدالشان با مخالفان نه تنها به بهترین شیوه نمی باشد، بلکه خشن ترین رویه را در پیش گرفته اند و کوچک و بزرگ را به یک چشم می نگرند. با کسانی چون پدر و مادر، که احترامشان واجب است و دیگرانی که چنین ویژگی ندارند، به یک شیوه حکم می کنند؛ با اندیشمند فقیه و مربی هدایت گر، که جایگاه خاصی دارند، و دیگران که از چنین جایگاهی برخورنیستند. رویه ی واحدی در پیش گرفته اند؛ بین مجاهدان با سابقه و یک فرد عادی تمایزی قایل نمی شوند.
فرق بین یک فرد عامی و بیسواد- که تا حدی معذور است- و دیگرانی که چنین عذری ندارند، قائل نمی شوند، دشمنان کینه توز این دین که با غیظ غلیظی کمر به نابودی اش بسته اند، خائنین و عمال در خدمت آن ها را مشمول یک حکم قرار می دهند.
این در حالی است که بزرگان دین و پیشوایان حدیث در گذشته، بین بدعت کاران عوام و داعیان بدعت گذاری و مرّوجان و مدافعان آن تفاوت قائل می شدند و روایت اولی را پذیرفته و دومی را رد می کردند.
———————————-
نام کتاب: افراط گرایی دینی / تألیف: دکتر یوسف قرضاوی / ترجمه: عبدالرسول گلرانی/ نشر احسان
بسیار سایت زیبا و آموزنده است
ممنون
بسیار استفاده کردم