تربیت، اخلاق و تزکیهمطالب جدیدمقالات

انسان در جستجوی خوشبختی، مقایسه‌ی دیدگاه قرآنی و بشری

انسان در جستجوی خوشبختی، مقایسه‌ی دیدگاه قرآنی و بشری

نویسنده : محمّد حامدی

ما انسانها از هر عقیده‌ای جانبداری نماییم خود را با زندگی در کره‌ی زمین درگیر دانسته و نسبت به معنای این حیات  حساسیت جدی داریم که بالاخره این زندگی پر از غوغا برای چیست ؟

طبعاً جوابگویی به این سؤال، تعیین کننده ی مسیر زندگی عملی انسان در این مرحله از حیات خواهد بود و این در
حالی است که تمام مکاتب الهی و بشری در پی پاسخ مناسب به این سؤال بوده و این  خود، خط فاصل تمام مکاتب از همدیگر است .

در این زمینه نظر مکاتب مختلف از سه جهت عمده مطرح می شود:

الف) کسانی که زندگی را فاقد معنا دانسته و به اصطلاح جزو پوچ‌گرایان هستند. این گروه در هر کاری احساس پوچی و بی هدفی می‌کنند و این حالت  همیشه آنها را آزار می دهد. ایشان در زندگی عملی، خود را مقید به اجرای امور حسنه نخواهند نمود و در زمینه ی آبادانی زمین و اصلاح زندگی خود و دیگران نخواهند کوشید
که این بینش غیر از تخریب، ارمغانی دیگر برای بشر ندارد.

ب) گروهی دیگر هدف از زندگی را صرفاً برخورداری لذت گرایانه و غیر مشروع از نعمات دنیا دانسته و در هر لحظه و هر کاری می کوشند دم را غنیمت بدانند و به شیوه ی دلخواه به کسب لذایذ ( غیر مقید به قیود دینی ) بپردازند که
این خود ، مولد تمامی مظالم و پلیدیهای مادی و معنوی در زندگی بشرمی شود.

البته در این مقطع دو گونه لذت‌طلبی نامشروع صورت می گیرد:

  1. لذت گرایی عوامانه
  2. لذت گرایی به اصطلاح عالمانه

انسان براساس لذت گرایی عوامانه، خود را مقید به اطاعت از مکتب خاصی نمی‌داند و خود، شخصاً برنامه‌ی زندگی‌اش را تنظیم می‌کند که این حالت از لذت‌گرایی، در مقایسه با نوع دوم شفاف و صریح است زیرا آنها از توجیه اعمال خود، خودداری می کنند.

اما انسان در لذت گرایی به اصطلاح عالمانه در واقع دارای اندیشه‌ی لذت گرایی عوامانه است. با این تفاوت که
بخاطر فرار از سرزنشهای اجتماعی و وجدانی خویش خود را در پناه مکتب خاصی قرار می‌دهد
و بدینوسیله به توجیه کارهایش می پردازد. از مشخصات این گونه اندیشه، نفاق، فریب کاری و تخریب فراوان بنام اصلاح و … است. [۱]

ج) کسانی که زندگی را دارای معنای دینی دانسته و معتقداند این مرحله از حیات، محل امتحانی بیش نبوده و باید در هر مقطعی  به سؤالات امتحانی خداوند جواب درست داده شود تا از این طریق به سعادت هر دوجهان  نایل
شد.

انسان در این بینش  تمام حرکات و سکنات خود را با معنای زندگی موردنظر  تطبیق داده و می کوشد چنانکه  شایسته است طبق فرمان خداوند و بدون اطاعت از هوا و هوس از نعمات استفاده کند که از تبعات این بینش
آرامش روانی، استفاده‌ی صحیح از نعمات دنیا، ایجاد محبت میان انسان‌ها، حذف فساد و خونریزی و ظلم و رشد علوم تجربی و .. خواهد بود.

لذا می‌توان گفت: علت‌العلل همه‌ی حوادث خوشایند و ناگوار زندگی بشر از تفسیر انسانها درباره‌ی معنای زندگی
برخواسته است  یعنی در ابتدا باید این مسئله را روشن نمود که به کدام عقیده ایمان داریم تا معلوم شود که باید چه
انتظاراتی از زندگی  داشته باشیم.

برای مثال کسی که معتقد است حیات دنیا با مرگ انسان خاتمه می یابد و باید هرچه بیشتر از نعمات برخوردار شد در هنگام وجود موانع و مقایسه‌ی زندگی خود با دیگران (‌متنعمان) احساس تبعیض و مظلومیت می‌نماید
و دیگران را ظالم دانسته و دائماً در این جهنم روانی خواهد سوخت.

اما کسی که خود را در معرض سؤالات امتحانی عالمانه، ‌حکیمانه و رحیمانه‌ی خداوند میداند (‌برخلاف بینش مکاتب
بشری می‌اندیشد) در صورت جوابگویی درست به امتحانات الهی، خود را در دو جهان کامیاب خواهد دید.

بدین لحاظ ما کوشیدیم در این موضوع به بیان دیدگاه لذت‌گرایان و دینداران و مقایسه‌ی کلی میان آن دو بپردازیم
تا بدینوسیله تبلیغ بجا و آگاهانه‌ای از زندگی (خصوصاً در زمان معاصر) نماییم و منزلت رفیع دین خدا و نیاز شدید بشر به آن بیشتر نمایان شود. ان‌شاء الله.

فلسفه ی زندگی از دیدگاه مکاتب بشری

در طول تاریخ بشر  متفکران عالم انسانی به این موضوع اندیشیده‌اند که چرا به آدمی  زندگی بخشیده شده است؟ و هدف از آن چیست؟ و عاقبت آن چگونه خواهد بود؟ با تلاش فراوان در این زمینه نظرات
گوناگونی را ارائه داده که تنها بر عقل انسانی استواراند.

در زمینه‌ی مسائل گذشته و آینده‌ی انسان، جهان هستی و عالم غیب، به علت عدم توان، یا چیزی نگفته و یا اگر گفته‌اند بر اساس حدس و گمان بوده و بهره‌ای از حقیقت ندارند. بیشتر مکاتب بشری  انسان را تنها در این مرحله از حیات مورد مطالعه قرار داده‌اند و به گذشته‌ی عالم هستی و آینده‌ی انسان و جهان، خصوصاً بعد از مرگ توجهی نداشته و سکوت نموده‌اند و با زبان حال بیان داشته‌اند که برای زندگی گذشته، حال و آینده‌ی انسان، طرح و نقشه‌ی قبلی وجود ندارد بلکه باید خود انسان  بدان معنا ببخشد.

همه‌ی مکاتب بشری در پی جواب به این سؤال هستند که بشر در آرزوی چیست؟

با بررسی تمامی جوابها به این نکته می‌رسیم که تمامی مکاتب در جهت رساندن بشر به خوشبختی و دور شدنش از بدبختی اتفاق نظر دارند. اما مشکل اساسی اینجاست که تعریف انسان از خوشبختی و بدبختی  مختلف است  و هر کس برابر شناخت و نیازهای خود آن دو را معنی می‌کند. یکی خوشبختی را در کسب ثروت، دیگری در کسب مقام، یکی  در سلامتی جسم، دیگری در رسیدن به زندگی خانوادگی دلخواه، یکی در عالم شدن و دیگری در تفریحات و…  می‌داند. و با این وصف هر یک از آنها در پی مطلوب خویش و کسب خوشبختی روان است. با کمی تأمل در جواب به مسئله‌ی خوشبختی و بدبختی از جانب انسان مشخص می‌شود که نکته‌ی مشترکی در بین جوابها وجود دارد و آن این است که همه‌ی آنها خواهان این مسئله هستند که خواسته‌های بشر تأمین شود. یعنی نسبت به از دست دادن نعمات و وقوع مصائب و مضرات در گذشته  غمگین نشوند و نسبت به از دست دادن نعمات و وقوع مضرات در زمان حال و آینده ترسی نداشته باشند. زیرا اگر به خواسته‌هایشان نایل شوند اما غم گذشته و ترس از زمان حال و آینده آنها را آزار دهد  احساس امنیت نداشته و نمی‌توانند به شیوه‌ای رضایت بخش از آثار نعمات برخوردار شوند.

پس چاره‌ی کار در این است که معنای زندگی به گونه‌ای بیان شود که انسان از آن دو درد فراگیر (غم نسبت به منافع
و مضار گذشته و ترس از وقایع نامطلوب حال و آینده)‌ در زندگی  در امان باشد. اما چگونه و با چه بینشی به این
هدف خواهند رسید؟ آیا مکاتب بشری قادر به ایجاد اینگونه خوشبختی برای انسان هستند یا خیر؟ که ان‌شاء الله در بند (عجز مکاتب بشری در ایجاد خوشبختی برای بشر) بدان خواهیم پرداخت.

 طرح مکاتب بشری برای کسب خوشبختی بشر

بطور خلاصه بعضی از اصول مشترک مکاتب بشری  جهت کسب خوشبختی بشر فهرست‌وار به قرار ذیل بحضور خوانندگان گرامی اعلام می‌گردد.

۱ـ جهان فاقد خدا و طرح قبلی است.

۲ـ تأثیر اسباب، ذاتی است.

۳ـ حیات انسان منحصر به دنیاست و زندگی بعد از مرگ وجود ندارد.

۴ـ وجود انسان تنها جسم است یا اگر دارای روحی باشد در سطح ماده است.

۵ـ هیچ چیز و هیچ کس نباید در کسب آرزوهای انسان مانع شود.

۶ـ ناملایمات زندگی مانع خوشبختی انسان هستند.

۷ـ چون حیات انسان موقت است باید حرص بشر در زیاده‌طلبی و دم غنیمتی تأمین گردد.

۸ـ به ابتدا و انتهای خلقت کاری نداشته و فقط زندگی (اینجایی و اکنونی) بشر باید تأمین گردد آنهم به هر طریق ممکن.

۹ـ رسیدن به آرزوها، تنها هدف زندگی انسان است.

۱۰ـ هیچ چیز و هیچ امر مقدسی وجود ندارد.

۱۱ـ حقیقت دست یافتنی نیست و یا کم یافت می‌شود.

۱۲ـ انسان در میان مخلوقات جهان تنها و بیگانه است.

۱۳ـ برنامه‌ی خوشبختی بشر باید از طریق خود انسان (عقول و اهواء بشر) تنظیم گردد نه مافوق بشر.

با نگاهی اندک به اصول فوق مشخص می‌شود که خوشبختی مطلوب و خواهان بشر  برابر این اصول غیر قابل اجراست. زیرا انسان بی‌نهایت خواه است و طرح مکاتب بشری محدودیت خواه، و این دو باهم، همخوانی ندارند.

صفات قانون گذار

و اینک می طلبد فهرست‌وار به شرایط قانون گذار اشاره شود زیرا وجود طرح و برنامه در هر کاری تعیین کننده است. یعنی نمی‌توان در طلب خوشبختی روان شد مگر اینکه از طرحی جامع و بی نقص برخوردار گردید و این کار ممکن نیست مگر از طریق قوانینی بی‌عیب و کامل. که قطعاً در این میان نقش قانون گذار بسیار چشمگیر است و ضعف و یا کمال قانون  به خصوصیات قانون‌گذار برمی‌گردد. لذا صفات قانون‌گذار بشرح ذیل اعلام می‌گردد:

  1. انسان‌شناس کاملی بوده و نیازهای جسمی و روحی او را کاملاً بداند.
  2. باید تمام عکس‌العملهایی را که در نتیجه‌ی ارتباط افراد با هم ایجاد می‌شود محاسبه نموده و تأثیرات متقابل آنها را برهم بداند.
  3. از تمام استعدادهایی که در افراد و اجتماع نهفته و کمالاتی که برای آنها میسر است مطلع باشد.
  4. تمام حوادثی را که ممکن است در آینده‌ی نزدیک یا دور برای اجتماع پیش آید و تمام عکس‌العملهایی که ممکن است روی دهند آگاه باشد و با دقت پیش گویی کند نه پیش بینی.
  5. از کلیه‌ی اصولی که می‌تواند انسان را به سوی تکامل سوق دهد و از موانع و شرایط آن، آگاه باشد.
  6. آن چنان حسن انتخابی داشته باشد که نزدیک‌ترین و پرفایده‌ترین راهها را برگزیند.
  7. از کلیه‌ی قوانین حاکم بر نظام هستی از تمام کرات و کهکشانها گرفته تا اتم و موجودات پیدا و ناپیدای عالم و تأثیر متقابل آنها و انسان آگاه باشد تا برنامه اش مانع تکامل طبیعی انسان و سایر موجودات نباشد.
  8. قانون‌گذار نباید هیچگونه منافع مادی و معنوی در قانون‌گذاری داشته باشد تا محور قوانینش تأمین منافع شخصی‌اش نباشد.
  9. از هوا و هوس و ترس از دیگران وارسته باشد.
  10. قانون‌گذار باید حب شدیدی (بدون عوض و چشمداشت) به انسانها داشته باشد که آن حب عامل تنظیم قوانین گردد نه چیز دیگر.
  11. قانون‌گذار قدرت تطبیق و اجرای قانون بر دیگران را در حالات پنهان و آشکار داشته باشد.

معنای زندگی از دیدگاه مکاتب بشری

حاصل تفکرات در این باره را می‌توان در یک عبارت خلاصه کرد: هدف و معنی زندگی انسان، رسیدن به بهره‌برداری
دلخواه، انسان‌مدار و بی‌مانع از نعمتهاست. یعنی اینکه انسان نباید در فکر این مسئله باشد که از کجا آمده و باید چکار کند و به کجا برود؟ بلکه باید در این مرحله به عنوان  هدف به زندگی نظر داشته باشد و دم را غنیمت دانسته و تلاش نماید هر چه بیشتر دنبال خواسته‌هایش برود و مطابق میل خود از نعمات برخوردار شود.

از نتایج این تفکر این است که مکاتب بسیاری ایجاد شوند و روشهای فراوانی را برای برخورداری از نعمات زندگی
پیشنهاد نموده و بشر را در سرگردانی عجیبی گرفتار نمایند. تازه اگر از قضیه‌ی عجز بشر در زمینه‌ی ایجاد بایدها و نبایدها از طریق شناخت حقایق عالم و برقراری رابطه‌ی استدلالی بین آن دو صرفنظر کنیم، باز به این سرگردانی دچار خواهیم شد.

به بیانی دیگر اینگونه مکاتب  زندگی اینجایی و اکنونی دلخواهی را برای بشر ترسیم می‌کنند و با این تعریف، حیات انسانی را یک مرحله‌ای دانسته که با مرگ   فانی خواهد شد و هستی‌اش ادامه نخواهد داشت (در ادامه به بیان نارسایی های این نوع فهم خواهیم پرداخت)‌.

بهره‌ی مکاتب بشری از زندگی

بر همگان واضح است که برای استفاده‌ی درست از هر مصنوعی می‌بایست طبق دستور   سازندهی آن، از آن بهره‌برداری نمود. در غیر این صورت استفاده از آن  جاهلانه و فاقد علم کافی خواهد بود و حتماً بهره ی مورد نظر را نخواهد داد.

ضمناً همه ی ما این را پذیرفته‌ایم که در هر کاری باید از فرامین متخصصین مربوطه اطاعت نمود و عملاً نیز چنین رفتار نموده‌ایم. یعنی هرگز برای معالجه‌ی امراض نزدِ مغازه‌دار، و برای آموزش کامپیوتر نزد دوچرخه‌ساز و… نمی رویم. نکته‌ی عجیب در اینجا این است که ما در مورد هر مصنوعی  اینگونه تسلیم متخصصین شده و در این باره هیچ گونه اعتراضی نیز نداریم. و این قضیه برای ما مانند قضایای بدیهی عقلی شده است. اما وقتی نوبت به مسئله‌ی استفاده‌ی بشر از عالم هستی و نعمت‌های موجود در وجود انسان می‌رسد از این صراطِ مستقیم مورد قبول خویش  خارج شده و خود را ملزم به اطاعت از دستورات سازنده و متخصص عالم نمی‌دانند و در جای خالق عالم نشسته و فرمانروایی بر موجودات را بعهده می‌گیرند و اوضاع نامطلوبی مانند روزگار ما ایجاد می‌کنند.

البته اطاعت از نظر متخصص در هر کاری بخاطر استفاده‌ی سودمند از آن موجود است. حال اگر متخصص مورد نظر، انسان است و چنین گمان شود که اطاعت از دستوراتش به ضرر انسان باشد، این امر در مورد خداوند علیم، حکیم، صمد و بی‌نیاز منتفی است و اطاعت از او برای ما کاملاً سودمند خواهد بود. پس اگر طبق دستور خالق از نعمات استفاده نشود در واقع از فواید حقیقی آنها بهره نخواهیم برد که مسلماً مکاتب بشری در این زمینه بهره‌ی صحیحی از نعمات نبرده‌اند.

در مکاتب بشری نه بهره‌ی نقد و نه بهره‌ی نسیه از نعمات وجود ندارد

از جمله اعتراضاتی که مکاتب بشری بر دینداران می‌گیرند این است که در دین  بهره‌برداری دنیایی از نعمات منع شده و دینداران تنها در انتظار بهره و پاداش اخروی هستند. به عبارت دیگر می‌گویند دین بهره‌ی نقد (استفاده از نعمتها
در دنیا)‌ را رها نموده و تنها در پی کسب بهره‌ی نسیه (‌حیات اخروی) می‌باشد.

پاسخ به این نقد را در بخش پنجم از فصل دوم به شیوه‌ای مستدل خواهیم داد و اثبات خواهیم نمود که این  تنها دینداران هستند که هر دو بهره را یکجا دارند. اما در این قسمت می‌خواهیم بیان کنیم که در مکاتب بشری نه بهره ی نقد و نه بهره‌ی نسیه حقیقی وجود ندارد و آنها در این باره تنها مدعی هستند و نمی‌توانند آنرا اثبات نمایند.

چنانچه در بخش قبل عنوان شد برای استفاده‌ی صحیح از هر مصنوع و مخلوقی  می‌بایست طبق دستور سازنده‌اش از آن استفاده نماییم در غیر این صورت  بهره‌برداری ما نابجا و غیر عالمانه خواهد بود و عواقب نامطلوبی از این شیوه عارض خواهد شد.

قطعاً مسئله‌ی چگونگی استفاده از نعم دنیایی  از توان اهواء و عقول بشری خارج است زیرا از مشترکات مکاتب الهی و مادی این است که جهان هستی با همه‌ی اجزایش یک دستگاه واحد می‌باشد و برای صدور دستورالعمل استفاده از هر مخلوقی می‌بایست بر تمام جهان هستی   احاطه‌ی علمی کامل پیدا نمود، آنگاه دستورات صادر شوند که البته این قوانین، هم باید با اجزاء موجودات دیگر، هماهنگ گردند و هم با تمام مخلوقات عالم سازگار شوند که بطور حتم این کار عظیم از عهده‌ی بشر خارج است.

با این وصف مشخص است که تنها طریق استفاده‌ی صحیح از امکانات عالم هستی  روش آفریدگار آنها می‌باشد و بس. و راههای دیگر هرگز موجب سعادت بشر نخواهند شد، هم چنانکه تا بحال نیز چنین نشده است. برا ی مثال می‌توان به انسان بی سوادی اشاره کرد که بطریقی او را مسئول نسخه پیچی داروخانهی عظیمی نمایند  طبعاً اگر این فرد برای درمان خود و دیگران داروهایی را پیشنهاد دهد حتی اگر عوارض آن فوراً آشکار نشود باز معلوم است که نهایتاً خود و دیگران را به هلاکت خواهد کشید چون در این زمینه آگاهی و علمی ندارد.

مثال انسان دور از خدا نیز به همین صورت است  او می‌پندارد از نعمات درست استفاده می‌کند و از راهنمایی خداوند بی‌نیاز بوده و از عوارض آن بی‌نصیب خواهد بود  اما چون تنها برنامه۲ی صحیح استفاده کردن از نعمات ( برنامه ی خدا) را فراموش کرده است سرانجام کارش از متصدی بی‌سواد داروخانه هم وخیمتر خواهد بود.

بنابراین انسان بی خدا از استفاده‌ی صحیح از نعمات محروم است و طبعاً هیچ مخلوقی بهره‌ی واقعی خود را به ایشان نخواهد داد گرچه ظاهراً در حال استفاده از نعمات باشد. این وضعیت انسان بی خدا در دنیا می‌باشد اما وضعیت او در قیامت مشخص است که دچار قهر خدا خواهد شد. پس او نه بهره‌برداری صحیح از نعمات در دنیا را دارد و نه در آخرت.

موانع زندگی در برابر دیدگاه مکاتب بشری

گر چه انسان بی خدا برای بدست آوردن زندگی دلخواهش تلاش فراوانی دارد اما در این مسیر با موانع بسیاری مواجه خواهد شد که برای نمونه به تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم.

الف. محدودیت امکانات، بی‌نهایت‌خواهی انسان و عدم اجرای آن در عمل:  همه می دانیم که انسان فطرتاً از محدودیت بیزار بوده و همیشه خواهان بی‌نهایت است. و البته برای ارضای این حس  در تلاش است و تا زمانیکه به هدف نرسد آرام نخواهد گرفت. این خواسته‌ی فطری در درون هر انسانی وجود دارد و بالاخره باید در جایی به آن پاسخ داد. اما سؤال اینجاست که با توجه به محدودیت نعمات، چگونه می توان بدان پاسخ داد و چه کار بایدکرد؟

از یک سو ندای بی‌نهایت‌خواهی، انسان رابرای رسیدن به آرزوهایش نهیب می‌زند و از سوی دیگر امکانات عالم هستی بدلیل محدودیت، جوابگوی خواسته‌های انسان نخواهد بود و در این میان انسان بی خدا که تنها به امید کسب این حیات محدود است هرگز در استفاده از نعم نمیتواند راضی شود زیرا آرزوهایش با واقعیات موجود همخوانی ندارد و همیشه احساس می‌کند که هنوز گمشده‌اش را نیافته است.

ب. محدودیت عمر انسان: همه‌ی انسان‌ها به یقین می‌دانند که حیات دنیا موقتی است و بعد از مدتی با مرگ پایان می‌یابد که این یکی از آزارهای همیشگی انسان بی خدا است و هرگز قادر به حل آن نخواهد بود. وقتی انسان چنین خطری را پیش روی دارد (و از آن گریزی هم ندارد) ‌دچار ترس می‌شود  حتی اگر به گمان خود، بی نیاز هم باشد بعلت عدم دوام این وضعیت و عاقبت کار (که مرگ است)، زندگی برایش خوشایند نیست و هیشه نگران بوده و در انتظار خداحافظی از این نعمات است. لذا همه چیز به کامش تلخ خواهد شد.

ج. مزاحمت انسان‌های دیگر: با توجه به قضیه‌ی بی‌نهایت‌خواهی انسان  می‌توان براحتی پیش بینی کرد که هیچ کس در این زندگی به بهره‌ی خویش از امکانات قانع نیست و برای ارضای حس بی‌نهایت‌خواهی  به فکر تجاوز به حریم انسان‌های دیگر خواهد افتاد که می‌توان ریشه‌ی تمامی جنگ‌های بشری را در این امر دید. و این
نیز مانع بسیار بزرگی در برابر کسب آرزوهای بشر است.

از نتایج این امر  ایجاد مزاحمت انسانها نسبت به یکدیگر در رسیدن به نعمات است که همیشه با مکاتب بشری همراه بوده و خواهد بود که بطور حتم ناامنی فراوانی را برای بشر به ارمغان خواهد آورد. زیرا هیچ کس به دیگران اطمینان نداشته و همه در انتظار تجاوز دیگران به حریم خویش خواهند بود.

د. امراض جسمی و روحی: برای برخورداری دلخواه از نعمات، سلامت جسمی و روحی ضروری است و انسان تا زمانی که سالم است خود را در این امر موفق می‌داند. اما مشکل اینجاست که تولید امراض جسمی و روحی از ویژگیهای حیات دنیا و موجوداتش می‌باشد و راه گریزی از آن وجود ندارد. گاهی امراض موق ، برای مدتی کوتاه و معین انسان را از نعمات محروم می‌کند و گاهی غیر قابل علاج بوده و تا آخر عمر، او را از بهره برداری از نعمات محروم می ‌نماید.

به همین صورت امراض روحی نیز می توانند کامیابی را از ما سلب نمایند هر چند ظاهراً از نعمات مادی برخوردار باشیم.

[۱].البته ما دستاورد مکاتب بشری را تماماً منفی نمی‌دانیم اما معتقدیم در مقایسه با دست آورد برنامه ی خدا ( که به تمام جوانب حیات بشری در دو جهان پرداخته ) ناقص است و چنین اندیشه‌ای نخواهد توانست بشر را به تمام و
کمال راهنمایی کند و در قضیه‌ی هدایت، همه یا هیچ حاکم است لذا چون مکاتب بشری
تمام حقیقت را نیافته‌اند. با یافتن اندکی از حق نمی‌توانند مدعی دستاوردی
قابل اطمینان برای بشر باشند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا