سياسي اجتماعي

معرفت شناسی خشونت !

معرفت شناسی خشونت !

در گفت و گو با دکتر
محمد ضمیران

  • اگر موافق هستید از این نقطه آغاز کنیم که از منظر
    معرفت شناسی خشونت یعنی چه؟ و آیا این پدیده در ذات انسان است، یا محصول یک
    رشته فرایند اجتماعی است و انسانها در جوامع مختلف (به ناگزیر) به آن متوسل
    می شوند؟

در ساده ترین تعریف می توان گفت که خشونت عبارت است از اعمال نوعی آسیب یا
انسداد به غیر از کشتن یا ایجاد صدمات روحی. بعضی از متفکران بر این باورند که می
توان این مفهوم را تا حوزه (تهدید) هم تعمیم و تسری داد. یعنی اگر کسی به خشونت
تهدید شد مثلا” تهدید به مرگ، تهدید به ایجاد صدمات جسمی و روحی هم شاید
مشمول عنوان خشونت باشد. به همین دلیل معنای اخیر دامنه گسترده تری پیدا می کند و
باید این حوزه را در قلمرو روانشناسی مورد مطالعه قرار داد که: آثار ذهنی چنین
تهدیدی چه خواهد بود و قربانی این تهدید در چه وضعیتی قرار خواهد گرفت؟

بعضی از متفکران به ویژه کسانی که در حوزه (مفهوم خشونت) تحقیق کرده اند مدعی
هستند که خشونت می تواند به نظام های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ستمگر و مستبد هم
تسری یابد. در نظریه سیاسی دغدغه نیشتر پیرامون به کارگیری (خشونت سازمان یافته)
است که از جانب یک دستگاه اجرایی یا یک مجموعه نسبت به عده ای اعمال و اجرا شود.
بنابراین از یک منظر می توان گفت خشونت دو بعد دارد: یکی آنکه از ناحیه مجموعه
منظم و نهاد خاصی اعمال شود. دیگر آنکه بخشی از یک جامعه بر اثر کاستی ها و
نابسامانی های ناشی از کارکرد حاکمیت به آن متوسل شوند و در واقع خود را محق
بدانند که دست به خشونت بزنند و از همین طریق به نیات سیاسی خود جامه عمل
بپوشانند. مفهوم مخالف این معنا هم آن است که دولت یا دستگاه حاکمه احساس کند برای
حفظ نظم (مثلا” نیروهای پلیس) باید میزان معینی از خشونت را به کار کیرند تا
بتوانند نظم را در جامعه برقرار کنند.
بنابراین این سکه دو رو دارد و در معنای سیاسی، بسته به این است که چه کسی آن را
تعریف کند، تعاریف متفاوت می شود و آثار مختلفی به خود می گیرد.

  • یعنی خشونت در دایره مسائل اجتماعی دارای یک مسیر حرکت
    است و اینکه در کجا و به وسیله چه کسی اعمال شود آثار متفاوتی دارد؟

بله همین طور است.

  • بپردازیم به امواج خشونت در تاریخ. برخی متفکران عقیده
    دارند در طول تاریخ بشر امواجی از خشونت بروز کرده است. به عنوان مثال یک موج
    پرقدرت خشونت از دنیای مدرن و دولت مدرن از انقلاب فرانسه آغاز شده و به
    اشکال دیگر تسری پیدا کرده است. آیا خشونت هم با توجه به گذار جامعه بشری از
    سنتی به مدرن و پست مدرن اشکال گوناگونی یافته و تحت تأثیر این امواج قرار
    گرفته است؟
  • مسلما” نحوه خشونت و وسایل اعمال آن در جوامع
    پیشامدرن با حوامع مدرن متفاوت است و در واقع ماهیت خشونت هم تغیر کرده است.
    میشل فوکو دانشمند فرانسوی در کتاب معرفت مراقب تنبیه این نحوه خشونت در طول
    و اعصار مختلف را مورد مطالعه قرار داده است.

فوکو در این مطالعه خود که یک روند تاریخی را هم در بردارد، به این نتیجه می
رسد که خشونت در صورتهای پیشامدرن، کامل” ماهیت فیزیکی داشته، بنابراین از
جنبه نمایشی بسیار قوی بهره می برده است. مقدمه کتاب را هم با احکم اعدام یک محکوم
شروع می کند که در قرن شانزده میلادی در هلند باید حکم اعدام او اجرا شود. به
نوشته فوکو جلاد لحظه لحظه، تکه ای از بدن محکوم را جدا می کند و در میان مردم پخش
می کند، در حقیقت تماشاگران (مردم) در یک نمایش خشونت آمیز شرکت می کرده اند و به
گونه ای کنش و واکنش بین مردم، جلاد و محکوم وجود داشته. ولی در صورت های پیشامدرن
صورت خشونت کاملا” با خشونت مدرن فرق کرده است. خشونت مدرن ماهیت تکنولوژیک
به خود گرفته و اجرای آن هم بیشتر در حوزه روانشناسی است هر چند در حوزه برخورد
فیزیکی هم مصادیقی وجود دارد. جنگ های جهانی به ویژه در قرن ۲۰_ نمونه های بارز
اعمال خشونت هستنند یا جنگ های استعماری مثل جنگ ویتنام و جنگ الجزایر که یک قدرت
برتر می کوشد ملتی را در چارچوب یک نظام حفظ کند. بنابراین هر دو صورت را از لحاظ
کیفی، اهداف و اعراض کاملا” با هم فرق می کنند می توان مورد مطالعه قرار داد.

  • اگر اشتباه نکنم شما در این بحث باید به ذات قدرت هم
    بپردازید. بنابراین اگر ما خشونت پیشامدرن را تعریف می کنیم باید به تعریف
    ساختار قدرت هم بپردازیم. مثالی که شما از کتاب فوکو انتخاب کردید، بیانگر
    عدم رشد تکنولوژی و ارتباطات است. چون ارتباط وجود ندارد، ابعاد خشونت منتشر
    نمی شود. بنابراین در یک جامعه کوچک این رفتار باید باچنان وحشتی انجام شود
    که بازتاب آن همه للایه های اجتماعی را تحت تأثیر قرار دهد. در همین حال قدرت
    هم مدرن شده است. اگر موافق هستید از عصر مدرن و از عصر مدرن به پست مدرن ها
    برسیم که ظاهرا” با مشیل فوکو شروع می شود.

هر چند متفکران علوم سیاسی معتقدند که خشونت از لحاظ قدرت یک ابزار موجه و
مطلوب نیست ولی به زعم آنان یک وسیله ضروری است و بنابراین برای حفظ قدرت، تثبیت
یا گسترش آن سعی می شود که خشونت از ناحیه حاکمیت به منظور ایجاد وضع مطلوب به کار
گرفته شودو به همین دلیل از نظر آنان اعمال خشونت کاملا” توجیه پذیر است چه
در درون جامعه متبوع خود و چه خارج از مرزهای ملی. مثل استعماری که برخی دولت ها
در قرن ۱۸ و ۱۹ و حتی ۲۰ میلادی اعمال کردند. به همین دلیل در دوره های استعماری
نظر بر این بود که ممالک استعماری هم بخشی از متروپل محسوب می شدند. بنابراین از
دورانی که مدرنیته رشد می کند و تکنولوژی هم همراه با علم پا با پای مظاهر مدرنیته
در زندگی روزمره جامعه مداخله می کند، خشونت هم ماهیت مدرن می یابد و ابعاد
تکنولوژیک آن بیشتر گسترش پیدا می کند. ابزار ایجاد رعب و وشت یا ابزار شکنجه
امروزه ماهیت تکنولوژیک به خود گرفته و از انواع علوم از جمله روان شناسی، جامه
شناسی و علوم سیاسی استفاده می کند. براساس آخرین تحقیقات حتی در جوامع عقب مانده
هم از ابزار مدرن برای اعمال خشونت استفاده می شود. بنابراین دست یابی به قدرت،
حفظ و تثبیت آن، نیازمند ابزاری فوق العاده مدرن است. امروزه همه دست اندرکاران
قدرت، تلاش می کنند تا ابزار اعمال خشونت برای حفظ قدرت را به عالی ترین وجه به
دست آورند و به کار گیرند.

  • یکی از ابزار اعمال خشونت از سوی حاکمیت است؟ ولی این
    وجه دیگری هم دارد؟

بله. وجه دیگر این است که در دهه ۶۰ می بینیم کتابهای زیادی از سوی انقلابیون
از جمله فرانتس فانون _ دوزخیان روی زمین _ نگاشته می شود. یکی از راههای که
انقلابیون می توانند جامعه را تطهیر کنند ایجاد خشونت است و خشونت بهترین وسیله ای
است که :

۱- امکان سلطه ستمگران را محدود می کند.

۲- جامعه را تزکیه و تطهیر کرده و نوعی پالایش پایدار می کند.

اندیشمندان دیگر مثل هانا آرنت بحث خشونت را در ارتباط با قدرت مورد توجه قرار
داده اند. اما یکی از بهترین منابعی که می توانیم بحث آکادمیک خشونت را از ناحیه
افراد جامعه علیه حاکمیت مطالعه کنیم کتاب ژرژ سورل به نام تأملاتی پیرامون خشونت
است. این کتاب در واقع توجیه خشونت از جانب کارگران علیه نظام ستمگر بورژوازی را
توضیح می دهد و می گوید یکی از وسایل بسیار مؤثری که کارگران و ستمدیدگان می
توانند برای دفع فساد حاکمیت منحط بورژوازی به کار گیرند، اعمال خشونت است.

  • ولی از این مرحله گذشته ایم. در حقیقت براساس توضیح
    جنابعلی در مرحله پیشامدرن قرار گرفته ایم.

نه،در
واقع ژرژ سورل در ۱۹۰۸ دقیقا” در اوج مدرنیته این کتاب را نوشته و اکثر کسانی
که به بحث آکادمیک خشونت می پردازند این کتاب را به عنوان یکی از منابع مدرن در
جهت بحث مدرنیته مطرح می کنند. وقتی از مدرنیته صحبت می شود قطعا” یکی از
مبادی تاریخی که مدرنیته را تعریف می کند دوره روشنگری اوایل قرن هجده میلادی است.
بنابراین مدرنیته از قرن هجدهم شروع می شود و همه آثار و حیطه هایی که در این دوره
به ویژه در اروپا تحقق پیدا می کند، مظاهر و مصادیق مدرنیته تلقی می شوند. پس ژرژ
سورل در اوج مدرنیته یعنی تقریبا” در ابتدای قرن بیستم این کتاب را نوشته،
هانا آرنت هم در ۱۹۵۸ کتاب خود را منتشر کرده است. بنابراین می نوانیم بگویم، شاید
هانا آرنت به معنای پست مدرن خشونت نزدیک تر است.

  • اگر موافق هستید بپردازیم به معنای پست مدرن خشونت.
    آرنت در بحث خشونت ابتدا ساختارهای نظام سیاسی را مورد بررسی قرار می دهد و
    بعد به تبعات این ساختار سازی های نا همگون در اجتماع می پردازد. این دیدگاه
    از کجا به مرزهای مفهومی پست مدرن نزدیک می شود؟ اصولا” نگاه پست مدرن
    ها از کدام نقطه حرکت خود را آغاز می کند؟ یعنی تفاوت نگاه پست مدرن و نقطه
    تمایز مدرن و پست مدرن ها چیست؟

سوال بسیار جالبی است. فوکو یکی از عالمان پست مدرن است که در کتاب مراقبت و
تنبیه به این بحث می پردازد. شاید ما بتوانیم این کتاب را مبنای بحث قرار دهیم.
آنچه که فوکو مطرح می کند این است که از دیدگاه پست مدرن ما چگونه می توانیم خشونت
را مطالعه کنیم؟ او مدعی است که هرجا قدرت وجود دارد حتما” باید خشونت هم
وجود داشته باشد به این دلیل که یکی از ابزار اعمال سیاسی قدرت حتی در پایین ترین
سطح آن، خشونت است و این خشونت حتما” ایجاد آسیب های فیزیکی نیست. این شکل
(آسیب فیزیکی) شاید یکی از ابتدایی ترین صورت خشونت باشد. خشونت انحای بسیار
گسترده ای دارد که در واقع در ساحت روانی قابل طرح است و همین طور در ساحت اجتماعی
که اتفاقات تبعات بسیار گسترده ای دارد. بنابراین کسی که در جامعه متولد می شود
روزی که به آگاهی می رسد و می فهمد که دارای هویت است، با این سوال مواجه می شود
که آیا بخشی از قدرت است یا نیست؟ در صورتی که بخشی از قدرت باشد می داند برای حفظ
این قدرت در صورت لزوم باید حتما” به اعمال خشونت متوسل شود و تردیدی به خود
راه نمی دهد که در لحظه ای که خطر در تقابل ایجاد شد برای دفع خطر توسل به خشونت
را بپذیرد.

  • و حرکت می کند؟

و حرکت می کند. اما در دنیای مدرن ما، در واقع خشونت به هیچ وجه ماهیت انتزاعی
ندارد و بهترین وسایل از جمله یکی از نیروهای قهر آمیز برای اعمال خشونت در دسترس
است. فوکو می گوید: حتی آسایشگاه های روانی هم می تواند به عنوان ابزار خشونت فرد
را از آزادی خود مطرح کنند. طبق مطالعه او جوامع به دلیل گسترش قدرت خود چنانچه
گفتمان مقابلی در جامعه ظهور کند نحوه خاموش کردن را احاطه فردی که گفتمان از او
صادر شده قرار می دهند. نهاد ها و مؤسساتی وجود دارد که می توانند گفتمان را خاموش
کنند و این یکی از مصادیق خشونت است.

  • شما به ابزار خشونت پرداختید اما در مورد تفکر خشونت
    صحبتی نکردید؟

هر جا که قدرت هست خشونت هم هست و تفکر خشونت با تفکر قدرت همراه می شود و در
واقع قدرت و خشونت لازم و ملزوم یکدیگرند. یعنی همان نکته ای که فوکو می گوید و
مدعی است آنجا که قدرت هست نمایش و تظاهر و تئاتر خشونت هم هست.

اینکه کدام مقدم هستنند را به این صورت می توان گفت که جایی که قدرت تحقق پیدا
می کند باید خشونت هم در کنارش باشد نمی تواند موقعیت خود را حفظ کند. یعنی دوام
قدرت موکول به وجود خشونت است و این ابتدایی ترین برخورد با مسئله خشونت تلقی می
شود.

  • با توجه به ابعاد زیباشناسی که در روح انسان وجود
    دارد، انسانی که می نویسد، شعر می گوید، عشق می ورزد، انسانی که وارث روح
    قدسی است و با توجه به اینکه قدرت نمی تواند فی نفسه فسادآور باشد به ویژه در
    جامعه ای مدرن، که به نهادهای مدنی مجهز است، آیا خشونت در ذات انسان است؟

سؤال قابل توجیهی است. این پرسش در جامعه ما مطرح نشده ولی در غرب یکی از
ابتکارات معرفت شناختی قدرت در صورتی که گسترش یابد این است که بتواند به ظاهر
قدرت ماهیت زیبا ببخشد بنابراین آنچه آدورنو و دورکهایم در تحقیقات خود در بحث از
فاشیسم مطرح کردند این بود که: فاشیسم تنها نظامی است که برای اولین بار قادر بود
معنای زیبا شناختی را در حوزه اعمال قدرت پیاده کند.

  • چگونه؟

به این معنا که به رژه قدرت صورت زیبایی شناختی بخشید. و در همین راستا در نظام های فاشیستی هنر بیش
از حد مورد توجه قرار می گیرید. در آلمان و ایتالیا دوره فاشیسم هنر یکی از
ابزارهای اساسی گسترش قدرت است. چنانچه هنر به معنای بسط قدرت قرار بگیرد و ماهیت
زیبایی شناختی را در خدمت اهداف به کار می کیرد که این اهداف ممکن است انسانی هم
نباشند.

  • یعنی هنر مورد سوء استفاده قرار گرفت؟

می توان چنین گفت، کما اینکه فاشیسم نشان داده توانایی بسیار گسترده ای در به
خدمت گرفتن چنین حوزه ای دارد و به مراتب بیشتر و جامع تر از سایر نظام ها قادر
بوده هنر را در خدمت بسط قدرت قرار دهد. هیلتر خود را هنرمند می دانست، نقاشی می
کرد و آثار او هم اکنون با قیمت های بسیار گزاف دست به دست می شود. این بحث گرایش
فردی فاشیست به هنر است اما گرایش جمعی عبارت از این است که به قول آدورنو نظام
های فاشیستی قدرت آن را دارند که با به کار گیری حس زیبا شناسی جلوه های فاشیسم را
تلطیف کنند و به قدری هنرمندانه آن را عرضه کنند که همه شیفته شوند. این تفکر در
نظام های فاشیستی شکل گرفت و مردم با کمک هنرمندان شیفته این نظام ها شدند. آن همه
ایثار و از جان گذشتن در سایه همین شیفتگی هنرمندانه ای است که در این نظام ها
اعمال شده و مردم دچار نوعی مسخ شده و خود را در اختیار آن قرار داده اند و بدون
هیچ گونه چشم داشتی جان خود را فدا کرده اند.

  • آیا هنر، خشونت وایدئولوژی با هم رابطه ی توجیه پذیر
    دارند؟

در حقیقت ایدئولوژی عبارت است از بسته شدن
منویات و مسلکی که یک نظام دارد و وقتی این بسته بندی شروع می شود عاملی که
می تواند آن را قابل طرح و وجاهت سازد، زیبایی شناسی است. بنابراین ایدئولوژی ها
همواره بعد ایستاتیک به خود گرفته اند و اگر چنین بعدی را نداشته باشند، به هیچ
وجه نمی توانند مردم را جلب کنند و تنها همین عنصر زیبایی شناختی است که باعث می
شود مردم خود را در برابر مجموعه ای به نام ایدئولوژی تسلیم کنند.

  • در حقیقت هنر به این توسعه کمک می کند و در خدمت
    ایدئولوژی قرار می گیرد؟

دقیقا”. یکی از تعاریفی که در نظام فاشیستی از هنر می شود این است که
باید در خدمت ایدئولوژی باشد و هنر نباید در حوزه های دگر اعمال شود به این دلیل
که واقعیت هنر و هدف آن اعتلا بخشیدن به ارکان و نظام های اجتماعی است.کتاب های
زیادی درباره زیبایی شناسی دردنیای فاشسیم نوشته شده که متأسفانه هیچ کدام به
فارسی ترجمه نشده اند. در غرب تحقیقاتی بسیار گسترده ای موجود است که چگونه زیبایی
شناسی می تواند در خدمت ایدئولوژی قرار بگیرد. به ویژه ایدئولوژی های تمامت طلب و
اگر این ایدئولوزی ها به ابزار زیباشناسی مجهز نباشند نمی توانند مردم را شیفته خود
کنند و تنها عاملی که مردم را فریفته ایدئولوژی می کند این است که فکر کنند این
بالاترین مرحله تفکر بشری است و این همان زیبایی شناختی سازی ایدئولوژی است.

  • ما حداقل از لحاظ نظری در حال ورود به دنیای پست مدرن
    هستیم حتی در عرصه تکنولوژی هم این اتفاق هم در حال وقوع است، جکومت رایانه
    ها این نکته را ثابت می کند. در عرصه تفکر پست مدرن رابطه هنر، ایدئولوزی و
    خشونت چگونه است؟ آیا می توانند زیر مجموعه ای از یکدیگر باشند؟

ما می توانیم هنر خشن داشته باشیم، همچنین ایدئولوژی خشن، رابطه این چهار حوزه
یعنی هنر، ایدئولوژی، قدرت و خشونت در
دنیای پست مدرن چه خواهد شد؟ پرسش مهمی است. چون این چهار مؤلفه می توانند سرنوشت
آینده بشر را رقم بزنند و هر گونه ناهمگونی در این حوزه ها می تواند به تحولات
گسترده اجتماعی منجر شود.

غربی ها جهان و حکومت رایانه ها را دنیای مجازی می خوانند. در این جهان علم و
خرد دجمعی حاکم است و ایدئولوژی نمی تواند تمام طلب باشد و طبعا” نمی تواند
ماهیتی را که در دوران فشیسم بروز داد، دوباره سازی کند. ویژگی بارز رایانه شدن
جوامع یا پست مدرن شدن جامعه _ شاید ما این دو را با هم تسامحا” در یک ردیف
قرار بدهیم _ عبارت است از آنکه هنر دیگر
نمی تواند در خدمت ایدئولوژی قرار بگیرد و بنابراین ماهیت متفاوتی پیدا می کند و
این ماهیت متفاوت به استقلالش کمک می کند که به هیچ وجه به عنوان یک ابزار صرف
مصرف نشود، به این ترتیب هنر واجد هویت می شود و دنیای معرفتی خود را رشد می دهد،
این دنیای معرفتی امکان هم اغوش شدن با تمامت طلبی را ممتنع می کند. توضیح اینکه،
هنر د ردنیای پست مدرن آن ارتباط تنگاتنگی را که در دنیای مدرن می توانست با
ایدئولوژی داشته باشد از دست می دهد، بنابراین ایدئولوژی در دنیای پست مدرن مقوله
ای تاریخی و به تاریخ پیوسته تلقی می شود و مقوله ای ماضی است و نه مقوله ای
مستقبل و به هیچ وجه ایدئولوژی آینده ای نخواهد داشت و اگر ایدئولوژی آینده ای
نداشته باشد آنچه در قرن ۱۹ و ۲۰ رشد کرده و حکومت ها و قدرت ها سعی کرده اند آن
را بزاری برای توسعه قدرت خود قرار بدهند، دیگر نمی تواند هویت و وجود خود را
تداوم بخشد به این دلیل که ماهیت فرهنگی رایانه ای که در جامعه مجازی پست مدرن
تحقق پیدا کرده امکان رشد و گسترش ایدئولوژی را منتفی کرده و در حقیقت به گونه ای
ایدئولوژی زدایی رخ داده است.

  • این جامعه مجازی که نام می برید، چیست؟ چه ویژگی ها،
    محدودیت ها و مرزهایی دارد؟

مشخصه های
جامعه مجازی که در دنیای پست مدرن تحقق پیدا کرده، همان بزرگراه های اطلاعاتی است.
مرزها رفته رفته از بین می رود. بنابراین ارتباطات (کیهانی) می شوند و وقتی
ارتباطات صورت کیهانی به خود گرفت و مدرن شد دیگر اینکه یک مجموعه قدرت بتئاند به
وسیله یک ایدئولوژی اهداف خود را بر یک جامعه بشری تحمیل کند تقریبا” منتفی
می شود.

  • یعنی در فرایند جهانی شدن یک ایدئولوژی جهانی پایدا می
    شود.

بله، دقیقا”

  • یعنی ممکن است به یک ایدئولوژی جهانی دست پیدا کنیم؟

نه به هیچ وجه. به این دلیل که اصولا” طرح و تداوم ایدئولوژی به معنایی
که در تاریخ تفکر سیاسی شناختته شده، منتفی است و بنابراین کسانی که از دوران
پایان ایدئولوژی سخن گفته اند در واقع نوید دهنده وضعیتی هستند که ایدئولوژی بیشتر
از این دیگر نمی تواند ببالد. سرزمینی که الان به وجود آمده نهال ایدئولوژی را نمی
تواند در خود رشد بدهد. این بحث مربوط به جوامعی است که در سیطره رایانه ها به سر
می برند. اما در جوامعی که هنوز از روند این جهانی شدن در امان هستند ممکن است که
ایدئولوژی ها بتواند که رشد کنند. اما اگر این جهانی شدن به معنای کامل، تمام
جوامع بشری را عضو خود قلمداد کند ایدئولوژی در آن مناطق هم نمی تواند رشد کند چون
آن سرزمین های (جهانی شده) برای رشد ایدئولوژی سترون هستند.

  • ایران در چه مرحله ای قرار دارد؟

به نظر من در مرحله برزخی. بین دنیا یسنت مدار و تقدم گرا و دنیای پیش رونده به سوی پست مدرن. همه ارکان
پست مدرن مهیا شده، فقط ما در مرحله برزخی هستیم. از یک سو ریشه در تقدم گرایی
داریم که هنوز هم وجود ناخود آگاه فرهنگی ما را در آغوش دارد و در عین حال رفته
رفته و شاید قهرا” عضو جامعه جهانی رایانه شده ایم که باعث می شود یک سلسله
تحولات در این تقدم گرای به وجود بیاید و امکان اتصال به معیارهای تقدم باور را
محال سازد، ولی هنوز در مرحله برزخی به سر می بریم.

  • و زمان؟

من نمی توانم زمانی برای آن تعین کنم،کار آسانی نیست ولی به هر حال دیری
نخواهد پایید که برج و باورهای تقدم باوری در معرض فروپاشی قرا رگیرد.

  • عوامل بازدارنده و عوامل تسریع کننده کدامند؟

عوامل بازدارنده عبارتند از عواملی که تغییر شرایط و دگرگونی را به ضرر خود
ارزیابی می کنند ولی نمی توانند استوانه هایی را که قدرت شان براساس آن پایه ریزی
شده حفظ کندد چرا که تند باد جهان یا تفکر و مؤلفه های پست مدرن همه آنها را
دستخوش زوال و فروپاشی خواهد کرد.

  • و باد ما را خواهد برد …؟

چنین وضعی هست.

  • برا ی اینکه هویت و تمدن خودمان را در این فرایند حفظ
    کنیم و به عنوان یک ملت ابراز وجود کنیم چه راهی باید در پیش بگیریم؟

نکته بسیار مهمی است که باید به آن بیندیشیم و برنامه ریزی کنیم. من فکر می
کنم اگر بتوانیم آینده فرهنگ و میراث های فرهنگی خود را به عنوان افق با افق آینده
ای که دنیای امروز دامنه آن را همه جا گسترانده برقرار کنیم شاید بهترین راه باشد
و این آمیزه باید آمیزه ای باشد تعلقی و فارغ از هر نوع عاطفه باروری و هر نوع
گرایش های خردگریز و شاید دتحولاتی که در سال های اخیر ایجاد شده، حرکتی که به
وجود آمده، بالندگی ای که در ذات وضعیت جدید هست ما را به تکاپو انداخته که :

۱- هویت خود را بیشتر شناسایی
کنیم.

۲- بدانیم در کجای جهان قرار گرفته ایم و چه نسبتی می
توانیم با این همه تحولی که رخ داده برقرار کنیم.

این در واقع ناشی از چالشی است که بین دو نگاه، دو سیستم، دو حالت برقرار شده
و ما به ناچار باید پاسخگوی وضع کنونی و آینده باشیم.

  • به آینده چه پاسخی می توانیم بدهیم؟

ضرورت هایش را درک کنیم و خودمان را برای استقبال از ورود به (آینده) که افق
های کیهانی دارد، آماده کنیم و به هیچ وجه نباید زمان و انرژی خود را صرف مکاشفه
گذشته کنیم و هر چند شناخت عمیق گذشته در شناخت بهتر آینده به مدد ما خواهد آمد.
ولی اگر به طور عاطفی چنگ بزنیم (و سعی کنیم) گذشته را احیا کنیم آن هم به صورتی
تقریبا” ناآگاهانه، دیری نخواهد
پایید که این قلمرو ذهنی فرو ریزد.

  • در این آینده ای که شما افق هایی از آن را ترسیم
    کردید آیا تضمینی وجود دارد که
    خشونتی به وقوع نپیوندد؟

نمی شود چنین تضمینی داد. من به دنیای آرمان شهر یا نا کجا آباد اعتقادی
ندارم. اینکه آیا در آینده خشونتی وجود خواهد داشت یا نه، نمی توانم هیچ تضمینی
بدهم. اما بی تردید آینده هم ضرورت ها و وضعیت های خاص خود را دارد و چون ثابت شده
است در طول تاریخ، هیچ گاه بشر از خشونت فاصله ای نداشته احتمالا” در دنیای
آینده هم خشونت هست که البته به طور کیفی با خشونت های دنیای سنت مدار و دنیای
مدرن متفاوت است.

______________________________

منبع: کالبد شکافی
خشونت

گردآورنده : مسعود
سفیری

انتشارات: نشر نی

نوبت چاپ: ۱۳۷۹ چاپ
اول تهران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پاسخ دادن معادله امنیتی الزامی است . *

دکمه بازگشت به بالا