شعر و داستان

  • داستان – عاقبت شراب فروش

    داستان – معامله ی زیان بار : سید عبدالله رفاعی / مترجم: سمیه اسکندری فر- حسین جهان پور آقای (ص-م) با دوستش به توافق رسید که مخفیانه مقداری شراب برای تجارت وارد کنند، آن ها با هم نقشه ی این کار را کشیدند و طبق نقشه آقای(ص-م) نزد شرکت صادرات و واردات رفت و معامله ای را به او پیشنهاد داد که به موجب آن واردات و پخش زغال سنگ را در شرکت های تعاونی به دست بگیرد، در عوض…

    ادامه »»»
  • داستان/ طغیان شهوت

    داستان/ طغیان شهوت نویسنده: سید عبدالله رفاعی / مترجم: اسکندری فر- جهان پور مفسر بزرگ امام قرطبی آورده است که مردی سال های سال در یکی از مساجد مصر موذن بود، او نمونه ی خیر و درست کاری بود، نور عبادت و و طاعت در چهره اش می درخشید. او هر روز پنج بار برای اذان گفتن از مناره بالا می رفت، یک روز به داخل خانه ی مردی نصرانی که زیر مناره مسجد زندگی می کرد نگاه کرد و…

    ادامه »»»
  • داستان/ شکارچی دختران زیبا در دام مکافات

    داستان/ شکارچی دختران زیبا در دام مکافات نویسنده: سید عبدالله رفاعی /مترجم: اسکندری فر- جهان پور  در شرایط عادی رشد کرد، بیشتر وقتش را در لهو و لعب و در خیابان ها به همراه هم سن و سال هایش می گذراند.او در میان دوستانش از همه خشن تر و عصبانی تر بود،کسی جرئت نداشت او را بزند یا از او ایرادی بگیرد، او به هیچ وجه تحمل اهانت یا بی احترامی را نداشت همیشه دوست داشت که رئیس باشد، دوستان…

    ادامه »»»
  • ستیز، داستان مبارزه زنی مسلمان با …

    ستیز، داستان مبارزه زنی مسلمان با … نویسنده: بنت الهدی صدر / مترجم: لطیف راشدی فاطمه قدم هایش را تندتر کرد. عجله داشت. باید خودش را از سرگردانی نجات می داد. احساسی ناشناخته و مبهم آزارش می داد. آرزو داشت که می توانست بر آن احساس غلبه کند و از آن رهایی یابد. اما او هنوز احساس ضعف و ناتوانی می کرد و به یک پشتوانه ی بسیار قوی و نیرومند نیاز داشت تا او را از این مهلکه نجات…

    ادامه »»»
  • داستان استقامت زن با ایمان

    داستان استقامت زن با ایمان نویسنده: : بنت الهدی صدر / مترجم: لطیف راشدی شب غم انگیزی بود. آسمان ابری بود و باد تندی می وزید. خدیجه در اتاقی محقر سه فرزندش را در آغوش گرفته بود و با نگرانی به آسمان می نگریست، زیرا بیم داشت پیش از بازگشت همسرش به خانه، طوفان آغاز شود. او سعی می کرد که نگرانی اش را از فرزندانش مخفی کند که صدای باز شدن در خانه شنیده شد. با شتاب برخاست و…

    ادامه »»»
  • داستان /سرنوشت مسافران قطار و پیرمرد ،سرنوشت شما هم هست!!!

    ترجمه‌ و بازنویسی: ابوعامر آیا داستان پیرمرد نورانی و مسافران قطار را شنیده‌ای؟ اگر پاسخت منفی است بیا با هم این داستان را بخوانیم. مطمئن باش داستانی که می‌خواهم آن را تعریف کنم هم زیبا است و هم عبرت آمیز و هم به نوعی به همه‌ی ما مربوط است! هم من و هم تو و هم دیگران لحظه به لحظه‌ی این داستان را زندگی کرده‌ایم…

    ادامه »»»
  • راز و رمزِ نماز / شعر مولانا

    راز و رمزِ نماز / شعر مولانا مولانا در مثنوی معنوی خود بسیار زیبا در قالب اشعاری   به رمز نماز اشاره نموده است که در زیر می آید: چون که با تکبیرها مقرون شدند                         همچو قربان از جهان بیرون شدند معنی تکبیر این است ای امیم                         کای خدا پیش تو ما قربان شدیم وقتِ ذبْح الله‌اکبـــر می‌کنی                         همچنین در ذبح نفْسِ کشتنی تن چو اسماعیل و جان همچون خلیل                         کرد جان تکبیر بر جسم نبیل گشت…

    ادامه »»»
  • شعر : توهین به آفتاب

    سرودهٔ‌ : عبدالاحد تارشی افغانی ای آسمان به رفعت تو خنده گر زند گودالی از تبار دنائت زنسل گور نالان نمی شوی؟! از خشم، از غضب؟! غران نمی شوی

    ادامه »»»
  • داستان اسلام آوردن خالدبن ولید از زبان خودش

    نویسنده:ابوزید شلبی / مترجم: ابوبکرحسن زاده هنگامی که خداوند متعال خواست مرا مورد لطف و برکت خود قرار دهد،عشق و محبت اسلام را به دل من انداخت،برسر عقل و هوش آمدم،گفتم:من که این همه جنگ ومبارزه علیه پیامبرصلی الله علیه وسلم را انجام داده ام در هر جنگی که علیه او شرکت کرده ام بعد ازآن، در درون خود احساس کرده ام که کار نادرست و بی فایده انجام می دهم و محمد صلی الله علیه وسلم قطعاً پیروز خواهد…

    ادامه »»»
  • انسانیت و دیگر هیچ!

    چند وقت پيش با پدر و مادرم رفته بوديم رستوران كه هم آشپزخانه بود هم چند تا ميز گذاشته بود براي مشتريها ,, افراد زيادي اونجا نبودن , 3نفر ما بوديم با يه زن و شوهر جوان و يه پيرزن پير مرد كه نهايتا 60-70 سالشون بود.  ما غذا مون رو سفارش داده بوديم كه يه جوان نسبتا 35 ساله اومد تو رستوران يه چند دقيقه اي گذشته بود كه اون جوانه گوشيش زنگ خورد , البته من با اينكه…

    ادامه »»»
  • قصیده ای به مناسبت سرنگونی حکام مستبد عرب

    شاعر: سیف‌الدّین ابوالمحامد محمد فرغانی دوستان و عزیزان اخیرا سروده زیبایی از سیف‌الدّین ابوالمحامد محمد فرغانی شاعر ایرانی نغزپرداز سده هفت و هشت هجری خواندم و از آنجا که آن را بسیار مناسب حال امروز برخی از حکام مستبد جهان عرب یافتم که از قضا در حال انقراض هم هستند در ادامه متن کامل این قصیده زیبا را برایتان می آورم. امیدوارم از خواندن آن لذت ببرید:

    ادامه »»»
  • داستان توبه شیخ خالد بن محمد راشد

    ترجمه :ابوبکر عمر رضاء عمرمن از سی سال نگذشته بود وقتی که همسرم اولین فرزندم را به دنیا آورد .همواره آن شب را به یاد دارم......تا آخر شب با گروهی در یکی از رستوران ها ماندم .. مهمانی پر بود از سخنان پرت وپلا ..بلکه با غیبت و امثال کار ها حرام ....من کسی بودم ،بیشتر وقت ها آنهارا می خنداندم..... و آنها می خندیدند.آن شب رابه یاددارم که من آنها بسیار خنداندم .من قدرت عجیبی در ادای دیگران در…

    ادامه »»»
  • شعری در معنای حدیث رضیت بالله رباً و بالاسلام …

    شعری در معنای رضیت بالله رباً و بالاسلام دیناً و بمحمد نبیاً و رسولاً نویسنده: دکتر محمد ابراهیم ساعدی رودی هر کس در اول روز بگوید "رضیت بالله رباً و بالاسلام دیناً و بمحمد نبیاً و رسولاً» بر خدا واجب است که او را در آن روز راضی کند.» من این حدیث را شعار خود قرار دادم، یعنی وقتی آن را تکرار می کنم لذت می برم. به هنگام گفتن «رضیت بالله رباً» به واقع حلاوت آن را می چشم،…

    ادامه »»»
  • شعر معلّم ربّانی

    شعری تقدیم به همه ی معلمانی که ربانی هستند! نویسنده: منوچهر مرادی نه در این دار هوس٬ همچو   مَلَک  انسان  نیست نه  در   این   ظلمت  شب  روشنی ایمان نیست نه   در   این   باغ   دل   افسرده   طراوت   پژمرد کاج   سر زنده  زمستان   زده ی   دوران   نیست

    ادامه »»»
  • دعا ، شعری زیبا از اقبال لاهوری

    دعا ، شعری زیبا از اقبال لاهوری ای چو جان اندر وجود عالمی/ جان ما باشی و از ما می رمی نغمه از فیض تو در عود حیات/ موت در راه تو محسود حیات باز تسکین دل ناشاد شو/ باز اندر سینه ها آباد شو

    ادامه »»»
دکمه بازگشت به بالا